بررسی دلایل عدم بهرهوری کامل برنامههای توسعه کشور
بازدیدها: ۲۴
یکی از اصلیترین نیازهای جامعه امروز، از نظر محدودیت موجود در منابع آن، بیشک برنامهریزی و تصویرسازی آن چیزی است که در توسعه رخ خواهد داد. با این حال، با گذشت بیش از ۷۰ سال از آغاز برنامهریزی برای توسعه در کشور، به زعم اکثر کارشناسان، آنچه شایسته تحقق بوده در جامعه ما شکل نگرفته و این مهم، چالشی است که متفکران و صاحبنظران زیادی را در راستای بررسی علل عدم موفقیت به نظرخواهی و واکاوی واداشته است. ما نیز در این مقاله به بررسی بخشی از دلایل عدم بهرهوری کامل برنامههای توسعه کشور میپردازیم.
اگر به بازخوانی برنامههای توسعه در کشور بپردازیم، آنچه بیش از همه شایان توجه است، مسئله بلندپروازانه بودن اهداف تعیین شده است. اهدافی که آنقدر والا نوشته شدهاند که در شرایط هر دوره از کشور، به تناسب برنامه توسعه همان سال، دستیابی به آنها نیازمند توقف سایر جوامع و پیشرفت کشور بالاخص در مسائل برون مرزیست. البته این امر در برنامههای توسعه اول و دوم نظام جمهوری اسلامی بیشتر خودنمایی میکند و در برنامههای دورههای بعد هم سطح توقع اهداف کاسته شده و هم توان اجرایی کشور برای دستیابی به اهداف و میزان تحقق آنها افزایش یافته است.
یکی دیگر از عوامل عدم تحقق اهداف برنامههای توسعه، مسئله عدم سازگاری برنامهها به توالی یکدیگر میباشد، بهگونهای که در بخشهایی از برنامههای متوالی یا برنامههای ادوار مختلف، اهداف در تضاد یا یکدیگر و یا در تضاد با برنامه دورههای پیشین خود بوده است. مورد دیگر، مسئله عدم هماهنگی برنامهها با شرایط مالی و اقتصادی کشور در هر دوره است. بدینصورت که در برخی از اهداف ذکرشده، بخش اعظمی از بودجه کشور و افراد ذینفوذ و مرتبط با آن برنامه میبایست به اجرا و عملی شدن برنامه مذکور اختصاص پیدا کند. در این راستا، لزوم بسترسازی و آمادگی افراد و دولت پیش از تدوین برنامه توسعه بوده و همچنین نگاه یکجانبه به برنامه که مبنای برون مرزی و درون مرزی را در آن منفک از یکدیگر قرار داده نیز به ناهمسانی برنامه با شرایط جامعه دامن زده، چرا که گاهی برنامهای متناسب با شرایط اقتصادی کشور تدوین شده، اما مسائل برون مرزی مانند تحریمها با پیشبینی شرایط فروش نفت و قیمت آن، اجرای برنامه را دچار مشکل کرده است. البته اگر به ریشه ایجاد اختلاف در برنامه تدوین شده و میزان تحقق آن بنگریم به یک اصل مهم دست پیدا خواهیم کرد و آن هم توجه به شرایط فرهنگی، پیش نیاز فرهنگی و بسترهای فرهنگی جامعه است. بررسی برنامههای توسعه کشورهای دیگر یا جوامع پیشرفته نیز مصدق این امر میباشد.
در اروپا برنامههای توسعهای ابتدا فقط بر پایه توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بنا شده بودند، اما مدتی پس از اجرای برنامهها، با توجه به عدم موفقیت در دستیابی به اهداف، بر آن شدند که برنامهها را به فراخور فرهنگ و پیشرفت، همسان با فرهنگ پیش برند. در صورتی که در کشورهایی همچون برزیل و ونزوئلا به دلیل در نظر نگرفتن شرایط فرهنگی و رشد و توسعه فرهنگی همسان با رشد و توسعه اقتصادی یا به عبارت دیگر توسعه همهجانبه، شاهد شکست و ایجاد چالشهای بزرگتر از قبل در برنامههای توسعه آنها هستیم. در کشور عزیزمان نیز همین اتفاق رخ داد، کما اینکه در برنامه سوم توسعه، آنچه جامعه شاهد آن بود، رشد اقتصادی بود نه رشد فرهنگی که شاهد عدم رضایت جامعه از شرایط رشد و توسعه اوضاع اقتصادی کشور پس از برنامه سوم توسعه میباشیم.
در نهایت، آنچه برای رشد یک جامعه از هر نظر لازم است، ابتدا رشد فرهنگی سپس رشد اقتصادی و سیاسی است. البته رشد فرهنگی باید متناسب با فرهنگ اقتصاد، فرهنگ سیاست و فرهنگ توسعه باشد و این امر محقق نمیشود مگر با تلاش دولتمردان و همکاری اندیشکدهها تا بتوانند ساختار فرهنگی هر برنامه و چشماندازی را با کمک هم و مدیران اجرایی در جامعه ایجاد کنند.
نویسنده: سید میلاد حسینی