بررسی فرهنگ و ابعاد آن
بازدیدها: ۱۸۵
بر همگان پوشیده نیست که فرهنگ نقش بسزایی در توسعه و شکلگیری هویت فرهنگی هر جامعهای دارد. با توسعه فرهنگ میتوان خودباوری را در جامعه ترویج داد. اما پیش از آن که به زمینههای ایجاد ارزشهای فرهنگ محلی و ملی از طریق برنامهریزیهای فرهنگی و اجتماعی و نیازهای معنوی و مادی افراد جامعه بپردازیم، باید مشخص کنیم تعریف ما از فرهنگ چیست و کدام بُعد آن بیشتر مد نظر است.
تعریف مفهومی فرهنگ:
فرهنگ (Culture) مقولهی پیچیده و مناقشهانگیزی است و از دیدگاه سایمون ماندی (Simon Mundy) یکی از شخصیترین و پُرالتهابترین و سیاسیترین مقولات به شمار میرود. فرهنگ، موضوعی ابهامآمیز است و در اکثر زبانها، معنای متعددی دارد. از دیدگاه بعضی از متفکران و اندیشمندان، فرهنگ در زبان انگلیسی جزو دو یا سه کلمهای است که پیچیدهترین معانی را دارد. در زبان فارسی نیز وضعیت مفهوم «فرهنگ» تا حدودی بدینگونه است. ویلیامز (Raymond Williams) معتقد است که مفهوم فرهنگ ویژگی تاریخی دارد و باید متناسب با تغییرات اجتماعی برای آن تغییرات مفهومی نیز قائل شد. مارگارت آرچر (Margaret Archer) مفهومسازی فرهنگ را به عنوان مفهوم کلیدی در جامعهشناسی بسیار ضعیف میبیند. بیشک مردمشناسان، پیشکسوتانِ علمیِ فرهنگ هستند و در این میان نام اِدوارد برنت تایلور (Edward Burnett Tylor) به دلیل تأثیری که تاکنون از خود بر جای گذاشته است درخشانترین است. وی در کتاب فرهنگ ابتدائی/ بدوی (Primitive Culture) که در سال ۱۸۷۱ منتشر شد، اولین تعریف علمی را از فرهنگ ارائه کرد. همه جوامع و مردمان دارای فرهنگ هستند و اصولاً اصطلاح «انسان بی فرهنگ» بی معناست. فرهنگ، فصل ممیز انسانها از یکدیگر نیست، بلکه فصل ممیز انسان از حیوان است. فرهنگ امـری اکتسابی است نه وراثتی؛ لذا آموختنی است. فرهنگ شامـل تمام اموری میشود که بشـر آنها را میسازد و به نسلهای آینده آموزش میدهد. فرهنگ از دیدگاه تایلور «مجموعهی منظم و آرایش یافتهای است که از باورها، قوانین، آداب و اشکال گوناگون دانش و هنر تشکیل شده است». تایلور به مقولهی فرهنگ نگرشی علمی و نظاممند دارد. تایلور تنها به مظاهـر مادی فرهنگ توجـه دارد و «معنی» که جوهر اصلی فرهنگ است در آن نادیده گرفته میشود. تایلور نمایندهی اصلی نحلهی پوزیتیویسیتی (اثباتگرایی/Positivism) در انسانشناسی است و در مقابل او افرادی چون کلیفورد گیرتز (Clifford Geertz) قرار دارند که به نحلهی تفهمی – تفسیری در انسانشناسی تعلق دارند. کاربردهای معاصر مفهوم فرهنگ به چهار دسته تقسیم میشوند:
۱) فرهنگ در معنای فرایند کلی رشد فکـری، معنوی و زیباییشناختی: این برداشت از فرهنگ درونمایهی دیدگاه اومانیسم، لیبرال و برخی دیدگاههای اولیه مارکسیستی است. از این دیـدگاه فرهنگ امری اکتسابی است و بهتدریج ایجاد میشود و با گذشت زمان افزایش مییابد.
۲) فرهنگ در معنای شیوهی بهخصوص زندگی یک ملت، دوران یا گروه: فرهنگ در معنای فوق معنای مسلط در مردمشناسی است. شیوهای از زندگی که در روح مشترک جامعه جلوهگر است. در این معنا فرهنگ مفهومی فردی ندارد؛ بلکه به گروهها، دورهها، اقوام، جوامع و زیر گروهها تعلق دارد.
۳) فرهنگ در معنای آثار و فعالیتهای فکری و بهویژه هنری: در حال حاضر این معنا متداولترین معنای فرهنگ است. این مفهوم دیدگاهی غالب دربارهی فرهنگ است که در گروه وسیعی از نهادهای اصلی فرهنگ مانند نظام آموزشی، رسانهها، دانشگاهها و … جریان دارد. در این برداشت از فرهنگ، فرهنگ بهمثابهی هنرهای عالی تلقی میشود که در مقابل فرهنگ عامیانه قرار دارد.
۴) فرهنگ به معنای نظام نشانههایی که از طریق آن نوعی نظم اجتماعی عرضه، برقرار، تجربه و جستجو میشود. فرهنگ در این مفهوم یکی از ابعاد نهادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. فرهنگ مجموعهای از کنشهای مادی است که معانی، ارزشها و نقشهای فاعلی را میسازد. این کاربرد فرهنگ دو شکل اصلی دارد:
۱) در شکل ضعیفتر و دیالکتیکی، ناظر بر این باور است که انسانها فرهنگ را میسازند و خود نیز به دست فرهنگ ساخته میشوند.
۲) در شکل قویتر، این مفهوم که بر گرفته از نظریهی ساختارگرایی و پساساختارگرایی است، فرهنگ را تعیینکنندهی نقشهای فاعلی میداند. ویلیامز که یکی از پیشگامان اولیه مطالعات فرهنگی محسوب میشود در تعـریف خـود از فرهنگ چنین بیان میکند: «ما واژهی فرهنگ را در دو معنی به کار میبریم: روش کلـی زنـدگی (معانی مشترک) و هنر و معرفت (فرایندهای خاص اکتشاف و تلاش خلاقانه).
برای اینکه فعالیتی را فرهنگی بنامیم باید سه شرط اساسی برای آن قائل شویم:
۱) فعالیتهای مورد نظر شامل نوعی خلاقیت در تولید خود باشند.
۲) فعالیتهای مورد نظر به آفرینش و انتقال معنای نمادین بپردازند.
۳) محصول آنها، حداقل به طور بالقوه، واجد نوعی ویژگی عقلانی باشد.
ابعاد و جلوههای فرهنگ:
صاحب نظران علوم اجتماعی فرهنگ را از دو بُعد متمایز میکنند:
۱) فرهنگ به عنوان « واقعیتی عینی» یا « فرهنگ مادی » نظیر آثاری که تحقق پذیرفتهاند، یا هر آنچه به عنوان نتیجه ارائه میشود.
۲) فرهنگ به عنوان واقعیتی که انسانها با آن زندگی می کنند، مشارکت در سلسله اموری مستمر و با تحرک و متشکل از ارزشها (مدل فرهنگی سازگار) یا همان «فرهنگ غیر مادی» است. تمایزگذاری فوق متداولترین و در عین حال سادهترین تمایزگذاری میان ابعاد مختلف فرهنگ است. گی روشه (Guy Rocher) برای فرهنگ دو وجه قائل است: ۱) وجه عینی فرهنگ ۲ ) وجه نمادی فرهنگ. وجه عینی فرهنگ از دیدگاه «گی روشه» شامل : حالات تفکر، احساس و اعمالی است که اشخاص بهطور مشترک دارا هستند. همبستگی بین اعضای یک جمع هرگاه به عنوان واقعیت احساس شود، از طریق دستگاه وسیع نمادینی که هر یک از اعضاء در آن سهیماند ادراک و بیان میشود. برای فرهنگ چهار بُعد یا جزء اصلی وجود دارد که عبارتند از: باورها، ارزشها، هنجارها، تکنولوژیها.
باورها به «سؤال چیست»؛ ارزشها به «چه باید باشد»؛ هنجارها به «چه انجام شود» و تکنولوژیها به «چگونه انجام شود» پاسخ میدهند.
اگر فرهنگ را امر معنوی و متجلی در «حوزهی امر طبیعی» بدانیم، برای آن چهار وجه میتوان قائل شد، این وجوه عبارتند از: ۱) فرهنگ درونی شده – فرهنگ نمادی – فرهنگ نهادی – فرهنگ متبلور.
۱) فرهنگ درونی شده: جایگاه اصلی معانی، ذهن افراد است. حیات درونی افرد در عین حال که خاستگاه معانی است، حامل معانی نیز است؛ فرهنگ در این حوزه نشو و نما میکند؛ تغییر مییابد و …. اما خود ذهن محصول فرهنگی است که آموخته و بعد از دورهی اکتساب، حامل فرهنگ و گاه مولد آن میشود. این وجه فرهنگ را میتوان «فرهنگ درونی شده» نامید. اموری چون اعتقادات، ارزشها و گرایش – که فرهنگ یا بخشی از آن دانسته شده است – حوزهای از فرهنگ است که جایگاه اصلی آن درون یا ذهنیت افراد است و در قالب نمادها، همراه با تربیت از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
۲) فرهنگ نمادی: وقتی فرهنگ در قالب نمادها ظاهر میشود و تفهیم و تفهم و آموزش از طریق آن انجام میگیرد میتوان از جلوهی دیگری از فرهنگ یاد کرد به نام «فرهنگ نمادی شده». آثار هنری، کتابها و نوشتهها از نوع فرهنگ نمادی هستند.
۳) فرهنگ نهادی: شکل دیگر فرهنگ (معنی) بروز آن در رفتار افرد است. رفتار افراد در جامعه و در ترکیب با هم و رسوب شدن در طی زمان اشکالی از رفتار را تثبیت میکند و از آن به عنوان نهاد یاد میشود. هنگامی که فرهنگ در اشکالی از رفتار تثبیت شود و مورد عمل قرار گیرد به آن «فرهنگ نهادی شده» میگویند.
۴) فرهنگ متبلور: فرهنگ از طریق رفتار، صرفاً در قالب نهادهایی که معنوی هستند و شکل رفتار را تعیین میکنند، تبلور نمییابد. تغییراتی که انسان در طبیعت ایجاد میکند، از جمله ابزار و آثار، نیز ذهنیت انسانها (معانی) را در خود حفظ میکنند. این مجموعه را میتوان «آثار فرهنگی» نام نهاد و هر چند بعد از خلق بیشتر امری مادی هستند تا معنوی، اما همیشه وابسته به حوزهی معنا باقی میمانند.
در نوشتارهای بعدی به ذکر ویژگیها و شاخصهای فرهنگی خواهیم پرداخت.
بازپینگ: ویژگیها و آسیبهای فرهنگی – اندیشکده مشیر
بازپینگ: فقر فرهنگی در جامعهی زنان | اندیشکده مشیر